محل تبلیغات شما

به رضا گفتم با تمام بالا و پایین های زندگیمون.این روزها به چشم دیدم تو مرد خواستن و تلاش و توانستن هستی ! سپاسگزارم.


در پروسه مهاجرت ، ناگزیر از انتخاب انجام یا عدم انجام کاری بودیم که هرشب هردویمان دودل و با عذاب وجدان خوابیده ایم. مردی در این مسیر به ما کمک کرد تا قسمتی از پروسه جلو برود. کاری کرد که مستم اطمینان به فرد دیگری بود. وقتی ازشون تشکر کردیم گفتند من خانواده شما رو می شناسم و نگران نبودم ولی هرکسی دیگر هم بود این کار رو می کردم. شاید اگر برای صدنفر انجام دهم دو تا سه نفر ضرر و زیان و مشکل ایجاد کنند و این باعث نمی شود به خاطر دوتا سه نفر مشکل دار به اون نود و هفت نفر اعتماد نکنم.

در این مدت این دومین نفر بود که اینگونه با ما برخورد داشت و بسیاااار شیرین بود و قلب من روشن شد.



برای انجام کاری به قسمتی از محل کارم مراجعه کردم که تا به حال نرفته بودم. آقای مسوول تا ظاهر من را دید گفت آیا مایل به همکاری با واحد ما هستید. گفتم در چه زمینه ای ؟ گفتند امر به معروف ونهی از منکر!

عذرخواهی کردم و آمدم بیرون. بعد به رضا گفتم آخرین کاری که در دنیا مجبور شوم انجام دهم همین کار در یک نهاد دولتی است.جواب رضا عالی بود. گفت آره آدمهای منفوری هستند ولی شاید اگر امکانش بود من انجام می دادم تا آنچه از دین و اشاعه ی خوبی ها تا به حال در قالب رسمی و اداری نشان داده نشده به همکارانم نشان دهم. با روشی بسیار متفاوت از آنچه که هست.




خانم دکترجریان متوجه شدن  روابط نامشروع  دو خانم و آقای متاهل را با ناراحتی  تعریف می کرد.من گفتم وقتی کنار این آدمها قرار می گیرم احساس می کنم کثیف شده ام. خانم دکتر حرفی زد که از آن روز تا به حال میخکوب شده ام. گفت نه من این احساس رو ندارم چون خودم شاید در پیشگاه خدا خیلی بدتر از اونها باشم. فقط پیدانیست. فقط از شدت احساس اضطراب و خطر برای اون خانم خیلی متاسف شدم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها